بپا آمدن طفل، پاوا شدن طفل. پا گرفتن طفل. نو به رفتار آمدن طفل. (آنندراج) ، مشاطه. آرایشگر: بجام اندرون گوهر شاهوار بت آرای با افسر و گوشوار. فردوسی. بت آرای چون او (رودابه) نبینی به چین بر او ماه و پروین کنند آفرین. فردوسی. یکی دختری دارد آن نامدار ببالای سرو و به رخ چون بهار بت آرای چون او نبیند به چین میان بتان چون درخشان نگین. فردوسی. بت آرای بیند گر ایشان (دختران) به چین گسسته شود بر بتان آفرین. فردوسی. نگاری بود بنگاریده دادار بت آرایش نگاریده دگربار. (ویس و رامین). دگرباره فرودآمد بت آرای نگار آن سمن بر را سراپای. (ویس و رامین). بت آرای خیلی در آن انجمن که بودند از پیش آن بت شکن. اسدی (گرشاسب نامه). ، به مجاز در این اشعار بت پرست، خصوصاً پادشاهی که منصب روحانی نیز دارد. آرایندۀ بت. مجازاً مروج و پشتیبان و اشاعه دهنده بت پرستی: ببر نامۀ من بر رای هند نگر تا که باشد بت آرای هند. فردوسی. بت آرای فرخنده دستور من همان گنج و پرمایه گنجور من. فردوسی. دو شاه بت آرای و یزدان پرست وفا را بسودند با دست دست. فردوسی