بالا کردن. ببالاآوردن. برآوردن، چنانکه آب را از چاه. مقابل پایین فرستادن. از پستی به بلندی برآوردن چیزی. برکشیدن. - بالا کشیدن چراغ، فتیلۀ آنرا بالا آوردن. برکردن فتیله را از مخزن بسوی شعله تا بیشتر سوزد و افروزد و روشن شود. - بالا کشیدن دماغ، آب بینی را بالا کشیدن. با نفس آب بینی فرودآینده را بسوی بالا بردن. - بالا کشیدن شعله، فروزانتر شدن آن: مرد را پامال خواری میکند طغیان حرص شمع کوته میشود چون شعله بالا میکشد. آقازمان واضح (از آنندراج).