معنی باقی مانده - لغت نامه دهخدا
معنی باقی مانده
- باقی مانده
(دَ / دِ) - تتمه. بازمانده. (ناظم الاطباء). نثیله. (منتهی الارب). پس مانده. (آنندراج). مانده. (لغات فرهنگستان). حاصل. (دهار) : ذمامه، عقبه، باقیماندۀ چیزی. عنشوش، باقیمانده از مال. عبقول، عبقوله، باقیماندۀ بیماری. قصمله، باقیماندۀ آب و امثال آن. قوس، باقیماندۀ خرما در تک خنور. مظمعه، باقیماندۀ سخن (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا