جدول جو
جدول جو

معنی بافنده

بافنده
(فَ دَ / دِ)
آنکه بافتن کار دارد. آنکه بافد. (از ناظم الاطباء). نساج. جولاهه. (آنندراج) (شعوری). حائک. جولاه. ناسج. پای باف. گوفشانه. شاتن. (منتهی الارب). واشیه. (منتهی الارب). وصّاد (منتهی الارب) :
بوریاباف اگر چه بافنده ست
نبرندش بکارگاه حریر.
سعدی (گلستان).
از کمانی سست، سخت انداختن
کار هر بافنده و حلاج نیست.
جامعالتمثیل.
سخنهایت کنی چون در خوشاب
مشو بافندۀ لفاف و کذاب.
(از فرهنگ شعوری).
لغت نامه دهخدا