جدول جو
جدول جو

معنی باغنابادی

باغنابادی
ابوعمرو محمد بن عبدالعزیز بن محمد باغنابادی از زهاد بود. (از معجم البلدان) ، (از مصدر بغی) نافرمان. (ناظم الاطباء). عاصی بر خداوند و مردم. (از اقرب الموارد). ج، بغاه و بغیان، ازاطاعت بیرون شونده. (آنندراج). سرباز زده. (ملخص اللغات حسن خطیب). بی فرمان. (غیاث اللغات) :
تیغ او اندر زمانه حشمتی منکر نهاد
تا ازو طاغی و باغی عبرتی منکر گرفت.
مسعود سعد.
تا که نور چرخ گردد سایه سوز
شب ز سایۀ تست ای باغی روز.
مولوی (مثنوی).
- اسب باغی در راه رفتن، اسب تندرو بانشاط. و خلیل بر خلاف صاحب لسان العرب گفته است: فرس باغ گفته نمیشود.
، در تداول فقه، آنکه بر امام بدر آید. (ابوالفتوح رازی). آنکه بر امام علیه السلام خروج میکند. قتل باغی در صورت امر امام لازم است. (یادداشت مؤلف)، ظالم. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ستمکار. ستمگر. فزونی طلب. فزونی خواه:
روزی از راه آتشین داغی
سوی باغ من آمد آن باغی.
نظامی (هفت پیکر).
و رجوع به باغ و باغیه و بغی شود،
{{نعت فاعلی}} زناکار. (منتهی الارب) : و اذا احضر الرجل منهم (من اهل الصین و الهند) امراءه فبغت فعلیها و علی الباغی بها القتل. (اخبار الصین و الهند ص 24 س 6).
آتش شهوت نسوزد اهل دین
باغیان را برده تا قعرزمین.
مولوی
لغت نامه دهخدا