جدول جو
جدول جو

معنی بازیچگک

بازیچگک
(چَ گَ)
بازیچۀ خرد. اسباب بازی کودک. مهرۀ بازی:
بازیچگکان بدیم بر نطع وجود
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز.
خیام، مالی که حکام از رعایا و راهدار از سوداگر گیرند. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). زری باشد که راهداران و گذربانان از سوداگران و تجار و دیگر آینده و رونده ها بگیرند. (فرهنگ جهانگیری). مالی است که از راهداران و باجداران و بازرگانان میگیرند. (فرهنگ شعوری). گمرک. (یادداشت مؤلف) : و آنجا مسلمانانند که باژ ستانند و راه نگاهدارند. (حدود العالم). خواستۀ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. (حدود العالم).
بره باژخواهی که پیدا و راز
نیابد کسی رهگذر بی جواز.
اسدی (گرشاسب نامه).
اگر مردم اندک بدی گر بسی
ابی باژ نگذشتی از وی کسی.
اسدی (گرشاسب نامه).
زان این رصدان مقیم راهند
کز قافله باژ عمر خواهند.
خاقانی (از فرهنگ جهانگیری).
خادع دردند درمانهای ژاژ
ره زنند و زرستانان اسم باژ.
(مثنوی).
فرمود تا در تمامت ممالک راهها بهر موضع که مخوف باشد راهداران معین بنشینندبهر چهار سر دراز گوش که بار بستۀ کاروان باشد نیم آقچه و بهر سرشتر نیم آقچه باسم باژ بستانند و قطعاً زیادت نگیرند. (تاریخ غازانی ص 280).
، جزیه را نیز گفته اند و آن زری باشد که مسلمانان از کافران بگیرند. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). جزیه یعنی زری که مسلمانان از اهل کتابی که در تحت حمایتشان در آمده باشد گیرند. (ناظم الاطباء). رصد و سرگزیت بود. (لغت فرس اسدی). گزیت است که ترسایان دهند تا از شاه مسلمانان برهند (حاشیۀ لغت فرس اسدی ص 177)
لغت نامه دهخدا