معنی بازداشت بازداشت (لَ) منع، ممانعت تعرض، (ناظم الاطباء)، منع، حدد، سدّ، رطام، حجران، منعی، خبل، (منتهی الارب)، وزع، کف ّ، ممانعت، ردع، نهی لغت نامه دهخدا