صحرای محشر: ز بس کشتگان گرد بر گرد راه چو بازار محشر شده حربگاه. نظامی، واپس افتادن: آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده. (تاریخ قم ص 296) ، فسخ شدن. برهم خوردن. نقض شدن. شکستن: میان لیث علی و مونس بن عبدالله بن المسمعی صلح کرد بر آن جمله که لیث علی سوی فارس بازگردد. سبکری را خوش نیامد گفت من این حرب بنفس خویش بکنم و از شما یاری نخواهم. صلح بازافتاد. (تاریخ سیستان). فتنه را ناگاه بازافتاد دستی آنچنانک ملک و ملت را بماند انگشت حیرت بر دهان. ظهیر فاریابی