سرد. ضد حار، خواه بقوه باشد یا بفعل. براد. (از قطر المحیط). سرد و سردی کننده. (غیاث). سرد و خنک. (آنندراج). سرد. (دمزن). - عیش بارد، زندگانی گوارد. (منتهی الارب) (آنندراج). - ماء البارد، آب سرد و خنک. (منتهی الارب). - مغنم بارد، غنیمت بی رنج. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به بارده شود. - یوم بارد،روزی سرد. (مهذب الاسماء). ، (قلعۀ...) (از تاریخ گزیده چ عکسی 1328 هجری قمری کمبریج ص 397). و ظاهراً مصحف ماردین باشد. رجوع به ماردین شود