معنی باربد باربد(بَ) مرکّب از: بار، رخصت، اجازه + بد، حاجب، خداوند بار. پرده دار. سالار بار. رئیس تشریفات، ظاهراً بالاپوش: و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها می انداخت. (جهانگشای جوینی) لغت نامه دهخدا