پایان یافتن بار. تمام شدن آن. برهم خوردن آن. شکسته شدن آن. خاتمه یافتن آن. رجوع به ’بار’ شود: دیگر روز چون بار بگسست خواجه بدیوان خویش رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 330). امیر مسعود چون بار بگسست خلوت کرد. (ایضاً ص 372). دیگرروز چون بار بگسست خالی کرد با خواجه و آن نامه ها بخواست. پیش بردم و بخواجه داد. (ایضاً ص 325). و رجوع به بارشکسته شود