پشتۀ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت. (برهان). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره. (برهان: کاره). حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و مرکب بردارند. (رشیدی). مجموعۀ دو لنگه یعنی دو عدل که بر ستور حمل کنند. باری که بر سر و پشت و مانند آن گذارند و با لفظ کشیدن و برداشتن و برتافتن و گرفتن مستعمل است. (آنندراج). پشتۀ خروار. (غیاث). باری که به پشت وغیره بردارند. بستۀ قماش. (سروری). بمعنی حمل یعنی محمول انسان یا حیوان. (شعوری ج 1 ورق 160). آنچه بر پشت ستور یا آدمی نهند بردن را. حمل. (ترجمان القرآن). بنه: گسی کرد [رستم بار و بیاراست کار چنان چون بود درخور کارزار... بشد با بنه اشکش تیزهوش که دارد سپه را بهر جای گوش. فردوسی. هم آنگه سوی کاروان شد بدشت شتر خواست تا پیش او بر گذشت گزین کرد از آن اشتران سه هزار بدان تا بنه برنهادند بار. فردوسی. که گر خر نیاید بنزدیک بار تو بار گران سوی پشت خر آر. فردوسی. زمانه حامل هجر است و لابد نهد یک روز بار خویش حامل. منوچهری. شب تار و بیابان دور و منزل خوشا آنکس که بارش کمترک بی. باباطاهر. نیست خبر سرت را هنوز کنون باش چون نسپرده ست پای تو خر با بار. ناصرخسرو. چون شترمرغ نه چو مردم حر بار را مرغ و خایه را اشتر. سنایی. هستم از استمالت دوران چون شترمرغ عاجز و حیران نیستم اندر این سرای مجاز طاقت بار و قوت پرواز. سنایی. از هر خری تو خرتری و من اگر ترا چون خر ببار درنکشم از تو خرترم. سوزنی. جداگانه از بهر سالارشان بسی نقد بنهاد در بارشان. نظامی. چند دیناری بحضرت خواجه آورد و نیازمندی بسیار کرد خواجه فرمودند که ازین عدلی بوی بار می آید صورت حال را بازنما آن سوار گفت که سه ماه است که هفت شتر من غایب شده است. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 127) ، قپان کردن بار، آنچه از فلز کم بهادر زر و سیم کنند. عیار، خریدن بار