جدول جو
جدول جو

معنی بار

بار
(بارر)
نام قصبۀ تجارتگاهی است در آلزاس لورن که در 14هزارگزی شمال شلستاد واقع است و در جوار آب معدنی گرم و جنگل بزرگی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2) ، قبول حمل باری از شهری به شهری، یا از محلی به محلی، دریافت کردن. (ناظم الاطباء: بار) (آنندراج) ، آبستن شدن و حامله شدن. (ناظم الاطباء). باردار شدن زن. بچه دار شدن زن. بچه آوردن زن. بار برداشتن. حمل: پس از آدم حوا بار گرفت و هر شکمی دو کودک بزادن گرفت یکی دختر و یکی پسر... (ترجمه طبری بلعمی). و مادرش چون به وی بار گرفته بود او را به خدای سپرده بود. (ترجمه طبری بلعمی). و حوا از آدم بار گرفت و پسری و دختری بیاورد و پسر را قابیل نام کرد. (قصص الانبیاء چ سنگی قدیم طهران ص 24). چنین آورده اند که چون مریم به عیسی بار گرفت از خلق پنهان میداشت. (قصص الانبیاء چ سنگی قدیم طهران ص 202). پس چون بخواست رفتن، فرمود که اگر این دختر بار گرفتست و پسری آورد او را انوشیروان نام نهید. (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 85).
بار گیرند از نسیم لطف تو ابکار باغ
همچنان کز روح قدسی دختر عمران گرفت.
بدیع سمرقندی (از آنندراج).
، بمجاز، گرفته و اندوهگین شدن:
چون یار ببوسه دادنم بار گرفت
زلفش بگرفتم از من آزار گرفت
چون یاری من یار همی خوار گرفت
زان خواست بدست من همی مار گرفت.
ابوالفرج رونی.
- بارقبول گرفتن:
نهاد نامۀ مهرت زمانه بر تارک
گرفت بار قبولت ستاره بر گردون.
امیر معزی (از آنندراج).
- بار گرفتن درخت، ثمر آوردن. میوه آوردن آن. بارور شدن:
امروز همی بینمتان بار گرفته
وز بار گران جرم تن اوبار گرفته.
منوچهری.
درخت تو گر بار دانش بگیرد
بزیر آوری چرخ نیلوفری را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا