جدول جو
جدول جو

معنی باذن

باذن(ذَ)
از قرای خاوران از اعمال سرخس است. (از معجم البلدان). و سمعانی باذنه آورده است و گوید یکی از قرای خاوران در نواحی سرخس است. (الانساب سمعانی). از قرای خابران از اعمال سرخس است. (مرآت البلدان ج 1 ص 164). رجوع به باذبین و باذین و باذنه و الوزراء و الکتاب ص 27 و تاج العروس شود، حمل کردن. محمول کردن:
ز خرما هزار و ز شکّر هزار
هیونان بختی بیارند بار.
فردوسی.
نمک خورده هر گوشت چون چل هزار
جز این پیشکاران بیارند بار.
فردوسی.
، بمجاز، تربیت کردن. برآوردن. پروردن. پروراندن. پرورش دادن. پروریدن: بچه را بد بار آورده اند.
ز انواع هنر پرورده بودش
پدر زین گونه بار آورده بودش.
سعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به برآوردن شود.
، در حالت نسبت بزن، وضع حمل، در حالت نسبت برجال، پیدا کردن فرزند، صاحب آوازه شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا