معنی آویزان
- آویزان
- در حال آویختگی، آویخته، معلق، آونگ، آون، دروا، آونگان، دلنگان،
- آویزان کردن، آویختن، تعلیق،
، جنگ و گریز کنان، گریز و آویز کنان: غوریان دررمیدند و هزیمت شدند وآویزان میرفتند تا ده، (تاریخ بیهقی)، مشغول، دست بکار، آغازان، دست بیقه:
باد سحری سپیده دم خیزانست
با میغ سیه بجنگ آویزانست،
منوچهری
