نزدیک غروب که رنگ آفتاب پریده نماید. اصیل. پس از نماز دیگر. پسین دور. ایوار: و پیش سلطان شد، آفتاب زرد. (چهارمقاله). جمله کارها فروگذاشت و فرخی را برنشاند و روی بامیر نهاد و آفتاب زرد پیش امیر آمد. (چهارمقاله). - آفتاب زرد نزدیک شدن کسی را، مرگ او نزدیک رسیدن: دور از تو گذشت روز عمرم نزدیک شد آفتاب زردش. خاقانی. افتاد بر آفتاب گردم نزدیک شد آفتاب زردم. نظامی