معنی آتش افروختن
- آتش افروختن (مَ)
- تسعیر. تأریث. توقید. ایقاد. تسجیر. استیقاد. اشعال. اثقاب. تثقیب. تأریش. ایراء. توریه. تشعیل. الهاب. اضرام. تلهیب. تأجیج. روشن کردن. و رجوع به افروختن شود، مجازاً، فتنه انگیختن و سبب جنگ و دشمنی شدن:
میان دو تن آتش افروختن
نه عقل است و خود در میان سوختن.
سعدی
