معنی آبستن شدن آبستن شدن(مَ رَ) آبستن گشتن. آبستن گردیدن. آبستن آمدن. تمخض. حبل. (دهار). بار گرفتن. بار برداشتن. حامله گشتن. حمل برداشتن. بچه گرفتن. زه برداشتن. باربردار شدن ماده از نر، زنده شدن و شکوفۀ خرد برآوردن درخت در آخر زمستان و اول بهار لغت نامه دهخدا