جدول جو
جدول جو

معنی آب کردن

آب کردن
(مَ جَ مَ)
تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن، مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا.
- دل کسی را آب کردن، او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن
لغت نامه دهخدا