جدول جو
جدول جو

معنی آب رخ

آب رخ(بِ رُ)
اعتبار. جاه. آبرو:
آب رخ زآب پشت بگریزد
کآب پشت آب رویها ریزد.
سنائی.
در جستن نان آب رخ خویش مریزید
در نار مسوزید روان از پی نان را.
سنائی.
خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کآن حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند.
خاقانی.
- آب رخ بردن کسی را، آبرو ریختن او را
لغت نامه دهخدا