معنی اهلاس - لغت نامه دهخدا
معنی اهلاس
- اهلاس
(اِ تِ) - سست خندیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پنهان خندیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، شتافتن دررفتن. از اضداد است. (تاج المصادر بیهقی). شتاب کردن در رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (محیط المحیط) ، رانده شدن قوم برای طعام. (ناظم الاطباء). بطعام برده شدن قوم. (از اقرب الموارد) ، ایستادن باد. (ناظم الاطباء). ساکن شدن باد. (اقرب الموارد) ، فرونشاندن خشم کسی را. (ناظم الاطباء). فرونشاندن هدیه، خشم کسی را. (از اقرب الموارد) ، ساکت شدن شخص بر چیزی که کراهت دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا