آورک. ریسمانی که در شاخ درخت و مانند آن آویزند و کودکان در ایام عید نوروز در آن نشسته درهوا آیند و روند کنند. (از ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرای ناصری) (هفت قلزم) (آنندراج) : هرکه را عقل باشد و فرهنگ نزد او اورک است به زاورنگ. شمالی دهستانی (از آنندراج) ، شأن و شوکت و فر و شکوه و عظمت. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (برهان). فر و شکوه. (آنندراج) (انجمن آرا) ، زیبایی و بها. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (برهان). بها و زیبایی. (اسدی) (آنندراج) (برهان) : سیاوش مرا همچو فرزند بود که با فرو با برز و اورند بود. فردوسی. ، اورنگ و تخت و تاج و افسر. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : هم از اختر شاه بهرام بود که با فر و اورند و بانام بود. فردوسی. ، طالع و بخت، زندگانی، سیاهی در مقابل سفیدی، هر رود خانه عظیم و بزرگ. (ناظم الاطباء) (برهان) : چو شاه فریدون کز اورندرود گذشت و نیامد بکشتی فرود. فردوسی. ، دریا. (ناظم الاطباء) (برهان)