انگشته و مذری و پنج انگشت، افزاری که برزگران دانه و کاه را بدان بباد بر دهند تا از هم جدا شود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 77). آلتی باشد از چوب مانند پنجۀ دست و دسته نیز دارد که برزیگران خرمن کوفته شده را بدان بباد دهند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا). چهارشاخ. افشون. هسک. (فرهنگ فارسی معین). اوشین. (ناظم الاطباء) : در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشتۀ او را نه عدد بود و نه مره. رودکی. از گواز وتش و انگشتۀ بهمان (و فلان) تا تبر زین و دبوسی ورکاب کمری. کسایی (از لغت فرس اسدی).