فرض کردن. تقدیر کردن. شمردن. تصور کردن. پنداشتن. گرفتن. تقدیر کردن. انگاشتن. گمان کردن: انگار می کنم که ورنجستم. انگار کن اینجا خانه ماست، اینجا هم مسجد. (از یادداشتهای مؤلف). و رجوع به انگار شود، نسناس را گویند یعنی دیومردم، و آن جانوری باشد وحشی شبیه به آدمی. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، در مؤیدالفضلاء به معنی بسباس آمده است که بهندی جاوتری می گویند. (برهان قاطع). و رجوع به انجدان و آنندراج شود