جدول جو
جدول جو

معنی انعکاس

انعکاس(اِ تِ)
برگردیده شدن و عکس پذیرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انقلاب. (از اقرب الموارد). باژگونه شدن و نمودار شدن شکل چیزی در هر جسم شفاف مثل آب و آیینه و غیره. (غیاث اللغات) (آنندراج). باشگونه شدن. (تاج المصادر بیهقی). واژگونه شدن. واژگون شدن. (یادداشت مؤلف). عکس. معاکسه. تقلیب. قلب. باژگونی. وارونی. پرتو افکندن.
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با انعکاس

انعکاس

انعکاس
منعکس شدن، کنایه از عکس العمل، پرتو انداختن، نمودار شدن شکل چیزی در جسم شفاف مانند آب و آیینه، تکرار صوت که به واسطۀ برخورد امواج آن با مانع به عمل می آید، در علم فیزیک بازگشتن نور پس از برخورد به یک سطح به محیط اول، بازتاب
انعکاس
فرهنگ فارسی عمید