معنی انسجه انسجه(اَ سِ جَ) جمع واژۀ نسج. (یادداشت مؤلف) ، از پوست برآمدن. (یادداشت مؤلف) : هو (ای السلت) صنف من الشعیر یتجرد من قشره کله و ینسلت حتی یکون کالبرسوء. (ابن البیطار از یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا