جدول جو
جدول جو

معنی اندیشمندی

اندیشمندی(اَ مَ)
حالت اندیشمند. بفکر فرورفتن. تفکر. (از فرهنگ فارسی معین) ، زیراکه. از برای آن. از این جهت. (برهان قاطع) (هفت قلزم). چراکه. (از هفت قلزم). در جهانگیری به معنی ’چراکه’ آورده است و مستند به بیت اثیر اخسیکتی است. (انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). گاه در موقع کلمه تعلیل به معنی زیرا که نیز استعمال میشود. (ناظم الاطباء). از برای آن. (یادداشت مؤلف) ، چیزی. چیزی که:
بر خلق داوری چکنم بهر نظم و نثر
اندیک من نخواسته داده است داورم.
سیدحسن غزنوی.
و رجوع به اندی شود
لغت نامه دهخدا