منتظر بودن. انتظار کشیدن: نظر در قعر چاه افکند اژدهائی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظارمیکرد. (کلیله و دمنه). انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زاید... (کلیله و دمنه). هرکو عمل نکرد و عنایت امید داشت دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد. سعدی. تطنف، انتظار کردن. عکم فلاناً، انتظار کرد. اعتکاف، انتظار چیزی کردن. امشاء، انتظار کردن دوا را که شکم راند. (منتهی الارب)