معنی انبرو - لغت نامه دهخدا
معنی انبرو
- انبرو(اَمْ بَ)
- امرود. (ناظم الاطباء) :
فروناگذشته بگیرد گلو
چو ناپخته باشد هنوز انبرو.
میرنظمی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 126 الف).
و رجوع به امرود شود، فرستاده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برخاستن: انبعث فلان لشأنه، یعنی برخاسته بکار خود رفت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندفاع. (از اقرب الموارد) ، روان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا