وی یکی از دراویش و شعراء است. هدایت در ’ریاض العارفین’ شرح حال او را چنین می آورد: اسم او میرزا امین، فقیری است دردمند و سالکی است دل نژند. پیوسته در زحمت و ابتلاء مبتلی و گرفتار و از ملامت و شناعت منکرین در آزار. رنجهای بیشمار کشیده و مجاهدات بسیار گزیده، در کنج قناعت آرمیده، در ایام شباب سیاحت فارس و عراق و عراق عجم نموده و مدتها در عتبات زائر بوده اگر چه بسیاری از مشایخ معاصرین را دریافته، اما در وادی اخلاص و ارادت محب علی شاه چشتی شتافته از میامن خدمت او بمقاصد اصلی کامیاب آمده چندی درقلمرو علی تنکر توقف داشته و جمعی همت بر ارادتش گماشته طریقۀ سلسلۀ چشتیه دریافتند. اکنون در خارج شیراز در بقعۀ هفت تنان زاویه و خانقاهی دارند و احباء صحبت ایشان را غنیمت می شمارند. صحبتش مکرر دست داده اشعار خوب دارند اکنون جز این ابیات حاضر نیست: ای دل اگر دمی ز خودی با خدا شدی از پای تا بسر همه نور و ضیا شدی گفتی کز اختلاف جهان نیستم خلاص هستت خلاص گر بخلافش رضا شدی یا بی فراغتی ز ستمهای نفس اگر با سالکان راه خدا آشنا شدی. و نیز او را این رباعی است: چندی پی علم و مذهب و کیش شدم یکی چند دگر طالب درویش شدم دیدم که دل است مبداءهر فیضی برگشتم و طالب دل خویش شدم. (از ریاض العارفین چ 1 ص 258). هدایت در مجمع الفصحاء چ 1 ج 2 ص 108 نیز از اویاد می کند