عبیداﷲ بن ابونصر احمد میکالی (امیر...). درترجمه منینی از یمینی آمده است: و از مفاخر ابونصرمیکالی دو پسر بودند، هر یک کوکبی در سماء سیادت و بدری از افق سعادت، یکی امیر ابوالفضل و دیگر امیر ابوابراهیم و هردو در علوّ درجت چون فرقدین بودند و در شهرت فضل چون نیرین. و ابوالفضل در لطائف ادب بارع تر بود و فوائد عرب را جامعتر و نظم او چون وشی صنعاء و چهرۀ عذراء بدیع و رائع بود - انتهی. او راست:کتاب المنتحل یا المنتخب و کتاب مخزون البلاغه و دیوان رسائل و صاحب نظم و نثر است و سه پسر داشت به نام امیر حسین و امیر علی و امیر اسماعیل. و ثعالبی در یتیمهالدهر گوید: والأمیر ابوالفضل عبیداﷲ بن احمد یزید علی الأسلاف و الأخلاف من آل میکال زیاده الشمس علی البدر و مکانه منهم مکان الواسطه من العقد لأنّه یشارکهم فی جمیع محاسنهم و فضائلهم و مناقبهم و خصائصهم و یتفرّد عنهم بمزیّه الأدب الذی هو ابن بجدته و ابوعذرته و اخوجملته و ما علی ظهرها الیوم احسن من کتابه و اتم (من) بلاغه و کأنّما اوحی بالتوفیق و التسدید الی قلبه و جسمت الفقر و الغرر بین طبعه و فکره و هو من ابن العمید (عوض) و من الصاحب خلف و من الصّابی بدل. ثم اذا تعاطی النظم فکأن ّ عبداﷲ بن المعتزّ و عبیداﷲ بن عبداﷲ بن طاهر و ابافراس الحمدانی قدنشروا بعد ما قبروا و اوردوا الی الدنیا بعد ما انقرضوا و هؤلاء امراءالأدباء و ملوک الشعراء - انتهی. و شاید ممدوح قصیدۀ فرخی همین ابوالفضل باشد: در جهان سخت تر ز آتش عشق خشم فرزند سیدالوزراست میر ابوالفضل کز فتوت و فضل در جهان بی شبیه و بی همتاست... فرخی. و ابوالفضل میکالی راست: لقد راعنی بدرالدجی بصدوده و وکل اجفانی برعی کواکبه فیاجزعی مهلا عساه یعود لی و یا کبدی صبرا علی ما کواک به. و نیز: تفرق قلبی فی هواه فعنده فریق و عندی شعبه و فریق اذا ظمئت نفسی اقول له اسقنی و ان لم یکن راح لدیک فریق. نیز: انکرت من ادمعی تتری سواکبها سلی جفونی هل ابکی سواک بها. و هم گوید: ان لی فی الهوی لسانا کتوما و فؤادا یخفی حریق جواه غیر انی اخاف دمعی علیه ستراه یفشی الذی ستراه. و نیز: و کل غنی یتیه به غنی فمرتجع بموت او زوال فهب جدی زوی لی الارض طراً ا لیس الموت یزوی مازوی لی. رجوع به یتیمه جزو3 ص 247 و 248 و ترجمه تاریخ یمینی ص 279- 280 و تاریخ بیهقی چ فیاض ص 40 و 73 شود