جدول جو
جدول جو

معنی امع

امع(اِمْ مَ)
مرد سست رای فرمانبردار هرکس، درگذرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درگذرانیدن تیر را از نشانه. امراق. (از اقرب الموارد) ، سرخ گردیدن شیر و بیرون آمدن شیر با خون از پستان گوسفند از علتی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سرخ شدن شیر گوسفند از خون. (تاج المصادر بیهقی). سرخ شدن شیر شتر ماده از بیماریی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا