جدول جو
جدول جو

معنی امطلال

امطلال(اِذْ)
امتداد. کشیده شدن. یقال مطل الحبل و غیره فامطل:
کأن صاباً آل حتی امطلا.
اصمعی. (از ذیل اقرب الموارد) ، گلۀ آهو. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گلۀ آهو از سی تا چهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). از سی آهو تا چهل. (مهذب الاسماء) ، گله بز کوهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، اماعز و اماعیز. (از اقرب الموارد). و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا