جدول جو
جدول جو

معنی امضی

امضی(اَ ضا)
نافذتر و تیزتر و دقیق تر. (ناظم الاطباء). برنده تر. گذرنده تر: اسرع افضل السیوف ما کان امضی و انفذ. (طهاره الاعراق از یادداشت مؤلف). ثم ولی المنذر... و کان اشد الناس شکیمه و امضاهم عزیمه. (عقدالفرید، جزء5 ص 258).
- امثال:
امضی من الاجل.
امضی من الدراهم.
امضی من الریح.
امضی من السیف. (یادداشت مؤلف) ، بردن حق کسی را و منکر آن شدن و اقرار کردن به آن، از اضداد است. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند: امعن بحقه، برد حق او را و منکر آن شد و یا اقرار کرد به آن. (از منتهی الارب). حق کسی ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دور شدن اسب در دویدن، نهان شدن سوسمار در اقصای سوراخ خود، بسیار شدن مال کسی و کم شدن آن، از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، روان شدن آب و سیراب شدن زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بسیار شدن آب روان در وادی. (از اقرب الموارد). رفتن آب و روانیدن آن. (تاج المصادر بیهقی). روان و جاری شدن آن. (از اقرب الموارد) ، روان گردانیدن آب. (از اقرب الموارد). به این معنی لازم و متعدی است
لغت نامه دهخدا