جدول جو
جدول جو

معنی التفات

التفات(اِ تِ)
وانگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بازپس نگریستن. (ترجمان علامۀ جرجانی). برگشته نگریستن. (منتهی الارب). بگوشۀ چشم نگریستن. (غیاث اللغات). پروای کسی کردن: سلطان را التفات نظری افتاد نوشتکین را دید دست بشمشیر یازیده... (ترجمه تاریخ یمینی).
گر التفات خداوندیش بیاراید
نگار خانه چینی و نقش ارژنگی است.
سعدی (گلستان).
ز قدر و دولت سلطان نگشت چیزی کم
ز التفات بمهمانسرای دهقانی.
سعدی.
کنون سر همه التفات ها آنست
که یکدوسال دهی رخصت صفاهانم.
صائب.
لغت نامه دهخدا