افیون در شراب ریختن. بیهوش گردانیدن و شدن. مشک در شراب کردن. از پر کار شدن. از هرکار رفتن. از دست شدن و رفتن. از دست بردن. از دست بیرون بردن. از هوش بردن. (مجموعۀ مترادفات ص 72) ، جمع واژۀ وقط، بمعنی گو در زمین درشت یا گو که آب گرد آید در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وقط شود