حاصل مصدر از افکندن که به صورت ترکیب آید: یکی کاروان جمله شاهین و باز بچرغ و کلنگ افکنی تیزتاز. نظامی. گرفته مزن در حریف افکنی گرفته شوی گر گرفته زنی. نظامی. بدشمن گر آیی بخصم افکنی گشاده بر و بازوی بهمنی. نظامی. ز خصم تو چون مملکت گشت سیر بخصم افکنی پای درنه دلیر. نظامی. برآرم سگان را ز شورافکنی که با شیر بازیست گورافکنی. نظامی. بشیرافکنی در شکارآمدند. نظامی. بصیدافکنی می نبشتند راه. نظامی. دو هفته کم و بیش در کوه و دشت بصیدافکنی راه را می نوشت. نظامی، خشک گردیدن شیر شیردهنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)