جدول جو
جدول جو

معنی افکنده شدن

افکنده شدن
(مُ هََ رَ)
فکنده شدن. افتاده شدن. از پای درآمدن:
فکندش بیک زخم گردن ز کفت
چو افکنده شد دست عذرا گرفت.
عنصری، فرش و جز آن:
صد اشتر همه بار دیبای چین
صد اشتر ز افگندنی همچنین.
فردوسی.
گر افگندنی هیچ بودی مرا
مگر مرد مهمان ستودی مرا.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و گستردنی
زافگندنی و پراگندنی.
فردوسی.
از افگندنیهای دیبا هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
رجوع به افکندنی شود
لغت نامه دهخدا