جدول جو
جدول جو

معنی افسد

افسد(اَ سَ)
فاسدتر. تباه تر. ضایعتر. (ناظم الاطباء).
- امثال:
افسد من الاحمران.
افسد من ارضه بل حبلی.
افسد من الارضه و الجود.
افسد من الجواد.
افسد من السوس.
افسد من الضبع.
افسد من البیضهالبلد.
دفع فاسد به افسد کردن. (یادداشت مؤلف).
علاج فاسد به افسد محال است.
و کلمه در تمام مثل های مذکور بر خلاف قیاس از افساد مأخوذ است و این نادرست است. و شایسته چنان است که ’اکثر افساداً’ گفته شود. (از مجمعالامثال میدانی). و برای توضیح این مثل ها رجوع به کتاب فوق شود، زنی که بچه افگنده باشد. (آنندراج) ، زنی که پستان او بسته و بی شیر باشد
لغت نامه دهخدا