جدول جو
جدول جو

معنی افرا

افرا(اَ)
بزبان مازندری نام درختی است معروف. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). درختی از تیره افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه ای که در باغها و جنگلها می روید. اسپندان. اسفندان. بوسیاه. (فرهنگ فارسی معین). درختی بزرگ با برگهای پنجه ای از تیره افراها که جزء تیره های نزدیک به گل سرخیان محسوب میشود، برگهایش متقابل و گلهایش هم دارای پرچم و هم دارای مادگی است و در مناطق معتدل نیمکرۀ شمالی زمین میرویند، دانه هایش بالدار است و اصطلاحاً سامار نامیده میشود، از چوب این درخت بمناسبت استحکامی که دارد در منبت کاری و ساختن طبق و لاوک از آن استفاده میشود و همچنین در خراطی و ساختن گاوآهن و سایر صنایع آن را بکار میبرند. این گیاه دارای اقسام فراوان است که در نواحی مختلفه بنامهای مختلف نامیده میشوند. گونه های این درخت در جنگلهای شمالی ایران فراوان است و تا بحال 7 گونه از آن در جنگلهای ایران شناخته شده است. اسفندان. اسفندان آغاجی. اسفندان. آچ. آقچه. افراغ. جرم شق. اسپندان. بوسیاه. بوسیام. افره. افرای معمولی.
- افرای صحرائی، یکی از گونه های افرا که در جنگلهای شمال ایران نیز فراوان است و به اسامی محلی کرب، کرف، گرکو، تلین، که پلت، ککم، کیکم، چیت خوانده میشود. (واژه نامۀ گیاهی شمارۀ 22) (درختان جنگلی ایران ص 81).
- افرای سفید، یکی از گونه های افرا است که بنام افرای نرم اسفندان ابیض نیز موسوم است. (واژه نامۀ گیاهی شمارۀ 23). افرای نرم. رجوع به افرای سفید شود.
- افرای فندی، یکی از گونه های افرا که به آن اسفندان شکری، افرای کانادائی، اسفندان نیز گویند. (فرهنگ گیاهی ص 9). افرای کانادائی.
- افرای بداغی، یکی از گونه های افرا که به آن اسفندان برگ بداغی نیز گویند. (فرهنگ گیاهی ص 9).
- افاری چناری، یکی از گونه های افرا است. آق آغاج. (فرهنگ گیاهی ص 9).
- افرای قرمز، یکی از گونه های افرا که به آن اسفندان احمر نیز گویند. (فرهنگ گیاهی ص 10).
- افرای تاتاری، یکی از گونه های افرا که به آن اسفندان تتری نیز گویند. (فرهنگ گیاهی ص 10).
در اینجا (گرگان) درختی میروید که شبیه بلوط است و از برگهای آن قطره های عسل بیرون می آید. اهالی این قطره ها را جمع کرده مانند غذای مقوی میخورند. مترجم دیودور گوید: این درخت از خانوادۀ افراست. (تاریخ ایران باستان ص 1643) :
شمشاد و چنار و ارس و افرا
افراخته قامت دلارا.
از شاعری مازندرانی (از آنندراج).
و آنراافراغ نیز گویند و افرابن بمعنی زیر درخت افرا است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ،
{{نعت فاعلی مرخم}} اسم فاعل هم آمده است که بلندکننده باشد. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (هفت قلزم). مشتق از افراختن و افراشتن. بلندکننده. (ناظم الاطباء).
- سرافراز، سربلند. (ناظم الاطباء) :
ز گوران سرافراز گوری بود
که با فحلیش دست زوری بود.
نظامی.
سرافراز گشت از سرافکندگی.
نظامی.
سرافراز این خاک فرخنده بودم
ز عدلت بر اقلیم یونان و روم.
سعدی.
- گردن افراز، گردن بلند. (ناظم الاطباء) :
بنیروی شه گردن افراز بود.
نظامی.
،
{{فعل}} امر) بمعنی امر هم هست یعنی بردار و بلند ساز. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). بلند کن. (شرفنامۀ منیری).
،
{{صفت}} بلند. (برهان) (هفت قلزم). مرتفع.افراخته. منصوب. بلند. (ناظم الاطباء). بمعنی بلند. (از شعوری) :
ای در همه علمها سرافراز
دائم ز جهانیان سر افراز.
ابوعاصم.
، بسته. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (هفت قلزم). محدود و مسدود. (ناظم الاطباء)، گشاده و پهن شده. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). پهن. فراخ. گشاده. عریض. (ناظم الاطباء). گشاده و پهن را خوانند. (فرهنگ جهانگیری)، قریب و نزدیک، سرکش و سرکشیده را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج) .سرکش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)،
{{اسم}} پیش. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (فرهنگ جهانگیری)، نشیب را هم گفته اند که در مقابل فراز است،
{{قید}} بمعنی از این باز و بعد از این هم هست. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). پس از این. بعد از این. (ناظم الاطباء). از این باز. (فرهنگ جهانگیری)، زیر. تحت. پائین، پیش از این. در پیش. (ناظم الاطباء)،
{{اسم}} بمعنی آلت تناسل هم آمده است. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). نره که آلت تناسل بود. (ناظم الاطباء)، بمعنی جمع باشد که مقابل فرد است. (برهان) (هفت قلزم). جمع در مقابل فرد چنانکه گویند: مردم بر مردمان افراز (جمع) بسته می شود. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) :
روح اقسام شادمانی را
از پی بزم تو کند افراز.
سیف اسفرنگ (دیوان ص 266).
، منبر خطیبان را هم گویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). منبر که خطیب بر وی خطبه خواند. (ناظم الاطباء). منبر. (فرهنگ جهانگیری).
، بمعنی مصالح طعام مثل گشنیز و قرنفل و زیره و غیره و این مخفف بوافراز باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج)، کفش. پاپوش. (ناظم الاطباء)، پشت، حرزه را خوانند. (فرهنگ جهانگیری)،
{{اسم مصدر}} بالا رفتن. (اوبهی).
- افراز پس گوش، استخوان برآمدۀ پشت گوش. (ناظم الاطباء). افراز پس سر. قمحدوه. (السامی).
- افراز پیش سر، یافوخ. (السامی).
- افراز رخ، برآمدگی گونه. (ناظم الاطباء).
- شیب و فراز، تحت و فوق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا