جدول جو
جدول جو

معنی افثاج

افثاج(اِ یَ)
گذاشتن، بشتاب تر. اذرع. اسرع. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
افحش من فاسیه، و هی الخنفساء اذا حرکوها فست فانتنت القوم بخبث ریحها. (از امالی قالی بنقل سیوطی).
افحش من فالیه الافاعی. هما اسمان لدویبه شبیهه بالخنفساء لایملک الفساد.
افحش من کلب. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا