معنی افپونستن - لغت نامه دهخدا
معنی افپونستن
- افپونستن(کُ رَ کَ / کِ دَ)
- به لغت زند پختن و پخته شدن متعدی و لازم. (از ناظم الاطباء) ، خداوند ستوران فربه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه گردیدن ستوران کسی. (از اقرب الموارد) ، بچوب خوشۀ خرما مسواک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشاده شدن ابر از مردم. (ناظم الاطباء). پراکنده شدن ابر از مردم. (از اقرب الموارد). یقال: افتق القوم، اذا انفتق عنهم الغیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آشکار گشتن شعاع آفتاب از جای ابر شکافته. وکذلک القمر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: افتق القمر، اذا انفتق عنه السحاب فبدا. (منتهی الارب). تابیدن خورشید از جایی که ابر شکافته. (ازاقرب الموارد) ، فراگرفتن آفات همچون گرسنگی و دین و تنگدستی کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا