این کلمه ترکیست و بمعنی حاجب و خاصۀ پادشاه باشد که وسیلۀ رسانیدن مطالب و رسایل پادشاهانست به اعیان دولت، چنانکه در تاریخ بیهقی کراراً به این معنی آمده و ظاهراًیکی از مصطلحات بسیار متداول دربار ایران در قرن چهارم و پنجم بوده است. (احوال و اشعار رودکی ص 516) ، برانگیختن سگ را بر شکار. آغالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برآغالیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : در تسویل و اغوا و تحریض و اغراء نوح و مادرش که کافل ملک بوده مبالغتها می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 63). دانست که اغضاء ایشان از سر رضا است و سکوت ایشان موجب اغراء. (ترجمه تاریخ یمینی ص 17). دمنه از اغرای شیر بپرداخت. (کلیله و دمنه). چند مژگان را بخون اغرا کنی خانه زنبورشورانیده گیر. امیرخسرو. (از آنندراج). و هر یکی را بر قهر وقمع آن دیگری اغراء کرد و اغوا نمود. (تاریخ قم ص 8). ، دشمنی انداختن میان دو کس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دشمنی انداختن میان مردم و فساد کردن بین آنان: اغری بینهم العداوه، القاها کأنه الزقها بهم و افسد بینهم. (از اقرب الموارد) : پس از آن فرونایستاد و هم در باب وی و دیگران اغرا میکرد. (تاریخ بیهقی ص 331). احمد ینالتکین بر اغرا و زهره برفت. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 515). اغرا کردن ترکمانان را. (از تاریخ بیهقی ص 420). و استخبار از آنک در آن کار کدام کس با او یار بوده ست و اغرای او از کجا خاسته نکرد. (جهانگشای جوینی). از این شیوه خرافات و مزخرفات تقریر کرد تا بدین طریق اغراء و اضلال آن تدابیرمخاذیل در دریای ضلالت غرقه و در بیدای (جهالت) سرگشته شدند. (جهانگشای جوینی). دلش بر حرص اغرا و عداوت سرش در عشق شور کارزارست. - اغراء بجهل، گمراه ساختن. بضلالت انداختن. - اغرا کردن، برانگیختن. تحریک کردن. رجوع به اغراء شود. ، در تداول نحو، معمولی را نامند که مکرر آورده شود و الزام کند عاملی مقدر را. مانند تحذیر که گویند: اخاک اخاک. یعنی الزام اخاک. کذا فی الارشاد واللباب. پس اخاک مفعول به است که حذف عامل مقدری را الزام کرده. و این یکی از مواضعی است که حذف فعل در آن موضع واجب میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون)