معنی اعلق اعلق (اَ لَ) چسبنده تر. - امثال: اعلق من الحنا. اعلق من قراد، بلندقدر شدن. (منتهی الارب) ، برآمدن بر چیزی: اعلولاه اعلیلاءً، صعده. (از اقرب الموارد). برآمدن بر آن: اعلولاه، برآمد آن را. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا