پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. جمع واژۀ عقب. (غیاث اللغات). جمع واژۀ عقب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جمع واژۀ عقب، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه: لانردهم علی اعقابهم، ای الی حالتهم الاولی. (منتهی الارب). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از پس پدر و مادر مانده. (یادداشت بخط مؤلف). اولاد و اولاد اولاد. (ناظم الاطباء) : اخلاف ما [مسعود] بجانب عراق... مشغول گردیم و وی [محمد] بغزنین... تا... طریقی که پدران ما بر آن رفته اند نگاه داشته آید که برکات آن اعقاب را باقی ماند. (تاریخ بیهقی). پس از عهد بگویی [حصیری] خان را که چون کار بدین نیکویی برفت و برکات این اعقاب را خواهد بود. (تاریخ بیهقی ص 212). هزار قصر چو ایوان بنا کنی در هند هزار شاه چو کسری بگیری از اعقاب. مسعودسعد. اولاد و اعقاب الیاس بعد از آن صحیفۀ اعقاب برخواندند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). اعقاب و اولاد او و آنکس که در دیار هند بصدر ملک و معرض حکم باشد بر این قضیت میرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293). لاجرم حق تعالی آن مساعی حمیده سبب ثبات دولت او و اعقاب او گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 29)، مردی که بعض انگشتان پای او بر بعضی دیگر سوار باشد. (از اقرب الموارد)، {{اسم}} اسم جمع است مر عنکبوت را. (منتهی الارب). اسم جمع است برای عنکبوت. (از اقرب الموارد)