ده کوچکی است از دهستان در کاسعیده از بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. در این ده معدن نفت وجود دارد و اهالی با طریقۀ ساده از روی آبهای راکد نفت برای سوخت خود تهیه میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، پاداش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). جزای نیک دادن. فان العرب تقول: اعقبت الرجل، جازیته بخیر و عاقبته، جازیته بشر، فاطلق علی الجزاء بالخیر عاقبه و علی الجزاء بالشر عقاب. (از اقرب الموارد) ، مردن و خلیفه گذاشتن پسر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درگذشتن و خلیفه بجای گذاشتن یعنی فرزند باقی گذاشتن: اعقب فلان، مات و خلف عقباً، ای ولداً. (از اقرب الموارد). فرزند واگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، دیگ عاریتی با عقبه بازدادن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بازپس دادن عاریه گیر دیگ عاریتی را با عقبه. (از اقرب الموارد) ، حق خود و بدل چیزی از کسی گرفتن و خبر بدو رسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبر بدو (کسی) رسانیدن. (آنندراج) ، نیابت کسی نمودن بعد وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ’و العرب تعقب و تعاقب بین الفاء و الثاء مثل جدف و جدث’. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بازگردیدن دیوانگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیوانگی کسی در اوقاتی برگشتن: اعقب فلاناً الطائف، کان الجنون یعاوده فی اوقات. یقال: اکل اکله اعقبته سقماً، ای اورثته’. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، از پی درآمدن. (آنندراج). از پی درآوردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) ، در پی داشتن. (آنندراج) ، برآمدن ستاره بعد غروب ستاره، عقاب ساختن در نورد چاه، از پی خود جانشین کردن فرزند و رفتن: ذهب فلان فاعقبه ابنه، اذا خلفه. (منتهی الارب)