جدول جو
جدول جو

معنی اعصاف

اعصاف(اِ)
برگ برآوردن کشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بابرگ شدن کشت. (تاج المصادر بیهقی). وقت چیدن شدن گشتن: اعصف الزرع، حان ان یجز. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عضو، یعنی یک تن از جماعت. (از اقرب الموارد). و رجوع به عضو شود، (اصطلاح طب) ، اجسام متولده از اول مزاج اخلاط.
- اعضاء آلیه، اعضاء مرکبه و آن هر عضوی باشد که اسم کل بر جزء آن صادق نیاید. مقابل اعضاء مفرده. (از بحر الجواهر).
- اعضاء اصلیه، عظام و اعصاب و عروق. (از بحر الجواهر).
- اعضاء رئیسه، اعضایی که مبادی و اصول قوای محتاج الیه است، در بقاء شخص یا بقاء نوع. اولی در نزد قدما، قلب و کبد و دماغ است و دومی انثیان. (از بحر الجواهر).
- اعضاء مفرده، هر عضو که اسم کل بر جزء آن نیز صادق باشد. مقابل اعضاء آلیه و اعضاء مرکبه. و آنرا اعضاء متشابه الاجزاء نیز گویند. و اعضاء مفرده عبارت است از: استخوان، غضروف، عصب، رباط، وتر، ورید، شریان، غشاء، گوشت سرخ، پیه، روغن، غدد، پوست، ناخن، دشبد و موی. (از بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا