جدول جو
جدول جو

معنی اعتیاض

اعتیاض
(کِ)
به عوض خواستن آمدن، انداختن ناقه بچۀ ناتمام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناتمام انداختن ناقه بچۀ خود را. (از اقرب الموارد) ، وام را بی مهلت گرفتن، برانگیختن کسی بر سرعت و شتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برانگیختن کسی را. (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: ’لعلنا اعجلناک، ای عن فراغ حاجتک’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بشتابانیدن. (تاج المصادر بیهقی). دستپاچه کردن. شتابانیدن. جلدی کردن، چیزی را با شتاب خوردن. (از اقرب الموارد) ، بابچه شدن گاو. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا