انبوهی کردن در جنگ گاه. (آنندراج) (منتهی الارب). انبوهی کردن مردم در جنگ گاه. (ناظم الاطباء). انبوهی کردن و سخت کردن جنگ برخی را. (از اقرب الموارد). انبوهی کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). جمع شدن. (یادداشت مؤلف) ، فشاردن جامه و نظائر آن و گفته اند ’عصر’ بمعنی آن است که شخص خودش بمباشرت چیزی را بفشارد و ’اعتصار’ بمعنی فشارده شدن برای او باشد. (ازاقرب الموارد). فشردن. (یادداشت مؤلف) ، عطا و نیکویی جستن، قضای حاجت کردن، بر سر طعام که در گلو ماند اندک اندک آب خوردن تا گواراند و فروبرد طعام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندک اندک آب خوردن تا طعامی که در گلو مانده گوارا شود. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) : لو بغیر الماء حلقی شرق کنت کالغصان بالماء اعتصاری. عدی بن زید (از لسان العرب). ، شیره ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عصیر ساختن. (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آوردن مال از دست کسی جهت تاوان و غیر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مال کسی را بعنوان غرامت و امثال آن از دست او بیرون آوردن. و بدین معنی با ’من’ متعدی شود. (از اقرب الموارد). مال از دست کسی بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، زفتی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بازداشتن از نکاح و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن دختر از نکاح و آن از اعتصار بمعنای منع است. (از لسان العرب) ، بازداشتن مال از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: ’یعتصر الوالد عن ولده فی ماله، ای یمنعه ایاه و یحسبه عنه’، بخل کردن بر کسی. و بدین معنی با ’علی’ متعدی شود. (از اقرب الموارد). از چیزی که در دست دارد بر کسی بخل ورزیدن و بازداشتن آنرا. (از لسان العرب) ، پناه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). التجاء و پناه بردن بکسی. و بدین معنی با ’باء’ متعدی شود. (از اقرب الموارد). پناه با کسی یا با چیزی دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: امر بلالاً ان یؤذن قبل الفجر لیعتصر معتصرهم’،ارادۀ قضای حاجت کرد پس از آن کنایه نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مؤلف تاج العروس آرد: ’امر بلالاً...’، اراد الذی یرید ان یضرب الغائط و هو قاضی الحاجه لیتأهب للصلاه قبل دخول وقتها مکنی عنه بالمعتصر. (از تاج العروس) ، گرفتن و دریافت داشتن، ثواب عطا گرفتن. (از اقرب الموارد) ، برگرداندن بخشش و عطا. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). و منه حدیث الشعبی: ’یعتصر الوالد علی ولده فی ماله’. ابن اثیر گوید: آنرا به ’علی’ متعدی سازند بدان جهت که بمعنی رجوع کردن بر، و عودت کردن بر، میباشد. ابن اعرابی گوید: یعتصرون العطاء، ای یسترجعونه بثوابه. (از لسان العرب)