مظنون قرار دادن کسی را. گمان بردن به کسی. (از متن اللغه) (از تاج العروس). اطّنان. متهم کردن کسی را. (از اقرب الموارد). و اصل آن اظتنان است که تاء به طاء ابدال و ادغام شده است: و لا کل من یظّنﱡنی انا معتب و لا کل ما یروی علی اقول. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اظنان. (متن اللغه). تظنن. تظنیه. رجوع به کلمه های مذکور شود